کتاب شکست عادت های کهنه یکی از بهترین و قویترین کتاب های روانشناسی شخصی میباشد نهتنها دانش لازم برای تغییر هر جنبهای از خود به مخاطب داده میشود، بلکه نحوه اعمال آنچه یاد میگیرد در هر مرحله از زندگیاش به او آموزش داده میشود. این کتاب مفاهیم باستانی را از بین میبرد و مخاطب میتواند با استفاده از این اصول خود را از بیرون تغییر دهید. هنگامیکه فرد عادت خود را از دست بدهد و واقعاً ذهن خود را تغییر دهد، زندگیاش هرگز مثل قبل نخواهد بود.
یک علم جدید در حال ظهور است که همه انسانها را قادر می سازد تا تغییرات لازم را در خود ایجاد نمایند. دکتر دیوید دیسپنزا، نویسنده، سخنران، پژوهشگر و متخصص جراحی، در زمینه فیزیک کوانتومی، علوم اعصاب، شیمی مغز، زیست شناسی و ژنتیک، به شما اجازه می دهد آنچه را که واقعا میسر است را نشان دهید. در این کتاب نه تنها دانش لازم برای تغییر هر جنبه ای از خود به شما داده می شود، بلکه نحوه اعمال آنچه که یاد می گیرید در هر مرحله از زندگی تان به شما آموزش داده می شود. این کتاب مفاهیم باستانی را از بین می برد شما می توانید با استفاده از این اصول خود را از بیرون تغییر دهید. هنگامی که عادت خود را از دست دادید و واقعا ذهن خود را تغییر دهید، زندگی شما هرگز همان نخواهد بود!
شکست عادت های کهنه
مغز شما در تمام کارهایتان دخالت دارد، از جمله در طرز فکر، احساس، طرز عمل و شیوه ی تا کردنتان با سایر مردم. این عضو مرکز شخصیت، هوش و تمام تصمیماتی است که شما میگیرید.
تجربه ی تصویربرداری من از مغز دهها هزار بیمار در سراسر دنیا به مدت بیش از ۲۰ سال، نشان میدهد که وقتی مغز درست کار کند، شما درست کار میکنید و وقتی مغز دچار مشکل شود، شما هم به احتمال زیاد در زندگیتان دچار مشکل خواهید شد.
اگر مغزتان سالمتر باشد، شما خوشحالتر، سالمتر، ثروتمندتر و داناتر خواهید بود و تصمیمات درستتری خواهید گرفت و اینها به شما کمک میکند موفقتر شوید و عمر طوالنیتری داشته باشید.
اگر به هر دلیلی مغزتان سالم نباشد ، مثلا در اثر آسیب به ناحیه ی سر و یا ترومای عاطفی غمگینتر، بیمارتر، فقیرتر، کم سوادتر و ناموفقتر خواهید بود.
به آسانی میتوان درک کرد که تروما میتواند به مغز آسیب برساند، اما محققین نشان داده اند که تفکر منفی و برنامه ریزی نامناسب در گذشته نیز میتواند بر مغز اثر منفی داشته باشد.
برای مثال، برادر بزرگم در بچگی، خیلی من را هُل میداد. این فشار و ترس دائمی باعث شد من دلهره ی بیشتری داشته باشم، الگوهای فکریام مملو از اضطراب باشد و همیشه گارد بگیرم؛ هیچوقت نمیدانستم چه موقع قرار است اتفاق بدی بیفتد.
این ترس باعث شد مرکز ترس مغز من بیش از حد فعالیت کند ، تا اینکه در مراحل بعدی زندگی این مشکل را حل کردم.
همه ما این جمله را بارها شنیده ایم:
دنیای درون ما، دنیای بیرون ما را شکل می دهد.
اما فکر نمیکنم که بیشتر افراد واقعاً از ته دل به این جمله اعتقادی داشته باشند. اگر ما واقعاً این مفهوم را میپذیرفتیم که افکارمان تأثیر ملموسی در زندگیمان ایجاد میکند، آیا تلاش نمیکردیم که هرگز به فکری که نمیخواهیم تجربه کنیم، اجازه ندهیم وارد ذهنمان شود؟ و آیا تلاش نمیکردیم به جای اینکه دائماً درگیر مشکلاتمان باشیم، روی آن چیزی تمرکز کنیم که واقعاً میخواهیم؟
به این فکر کنید: اگر واقعاً میدانستید که این اصل درست است، آیا ممکن بود که حتی یک روز را هم عمداً در مسیر ایجاد تقدیر مطلوبتان از دست بدهید؟
امیدوارم این کتاب بتواند دیدگاه شما را در مورد شیوهی عملکرد دنیا تغییر دهد، شما را متقاعد کند که بیش از آنچه فکر میکنید قدرت دارید و باعث شود شما این نکته را درک کنید که افکار و باورهای شما تأثیر ژرفی بر دنیایتان دارند.
میخواهم یادآور شوم که تمام چیزهای مادی از میدان نادیدنی امر غیرمادی که در ورای مکان و زمان قرار دارد، نشئت میگیرند. به بیان ساده، اگر در این دنیا بذری بکارید، به مرور زمان به ثمر نشستن آن را خواهید دید. اگر بتوانید رویایی را آنقدر کامل از نظر ذهنی و احساسی در دنیای درونی تان تجربه کنید، آنگاه این رویداد قبلاً رخ داده است. لذا تسلیم شوید؛ آنگاه این رویداد در زندگی بیرونیتان جوانه خواهد زد. این یک قانون است.
لذا شما را دعوت میکنم که آنچه را در این کتاب میآموزید، به بوتهی آزمایش بگذارید و بیطرفانه نتایج را بررسی کنید. منظورم این است که اگر تلاش کنید تا دنیای درونی افکار و احساسات خود را تغییر دهید، محیط بیرونی به شما بازخورد میدهد تا نشان دهد که ذهن شما روی دنیای «بیرون»تان تأثیر گذاشته است.
یکی از بزرگترین دروغهایی که ما راجع به خود و ماهیت حقیقیمان باور کردهایم این است که ما چیزی نیستیم جز موجوداتی جسمی که بر حسب واقعیت مادی تعریف میشویم و عاری از بُعد و انرژی حیاتی بوده و از خداوند جدا افتادهایم – البته به گمانم تا به اینجا پذیرفته باشید که خداوند در درون و در پیرامون ماست. این نوع کتمان حقیقت راجع به هویت واقعی ما نه تنها معادل اسارت و بردگی است، بلکه همچنین ما را به این نتیجه میرساند که موجوداتی متناهی هستیم و در این زندگی فاقد معنا گرفتار شدهایم.
این عقیده که هیچ قلمرو و حیاتی در ورای قلمروی جسم وجود ندارد و ما هیچ تسلطی بر تقدیر خود نداریم، حقیقتی نیست که من و شما آن را بپذیریم. امیدوارم این کتاب ذرهای بر دانش شما اضافه کند و به شما کمک کند خود واقعیتان را مشاهده کنید. شما موجودی چندبعدی هستید که واقعیت را خلق میکند. تمام تلاش من در این کتاب برای این بوده است که کاری کنم شما این ایده را به عنوان قانون و باور جدید خود بپذیرید. شکستن عادتهای کهنه به این معناست که شما باید ذهن خود را از دست داده و ذهن جدیدی برای خود خلق کنید.
اگر بتوانیم خود را از نظر زیستی، انرژیایی، جسمی، احساسی، شیمیایی، عصب شناختی و ژنتیکی تغییر دهیم و دیگر بر اساس این پیش فرض ناخودآگاه زندگی نکنیم که زندگی فقط یعنی رقابت، تقلا، موفقیت، شهرت، زیبایی جسمی، جذابیت جنسی، دارایی و قدرت، آنگاه میتوان گفت خود را از قید و بند دنیا رها کردهایم. به گمان من این دستور العمل موفقیت باعث شده که ما در بیرون خود به دنبال پاسخ و سعادت حقیقی باشیم، حال آنکه پاسخ واقعی و شادی حقیقی همواره در درونمان بوده است.
از آنجا که ذات ما طوری است که به امور عادت میکنیم، چرا کاری نکنیم که عظمت حقیقی، عطوفت، نبوغ، ذکاوت، قدرت، عشق، هشیاری، سخاوت، شفابخشی، تجلی کوانتومی و الوهیت عادتهای جدید ما باشند؟ چرا آن لایههایی از احساسات شخصی را که به مثابه هویت خود حفظ کردهایم، کنار نزنیم؟ چرا آن محدودیتهای خودخواهانهای را که تا این حد به آنها فضا دادهایم، از میان بر نداریم؟ چرا از باورها و نگرشهای نادرست خود راجع به ماهیت واقعیت و خود دست بر نداریم؟ چرا بر عادتهای مخربی که همواره سد راه کمالمان هستند، غلبه نکنیم؟ و چرا از آن نگرشهایی که جلوی کشف خود حقیقیمان را گرفتهاند، دست بر نداریم؟ تمام این چراها بخشی از مسیر کشف خود حقیقی هستند. لذا بزرگترین عادتی که میتوانید بشکنید، عادت “خود قدیمی بودن” است و بزرگترین عادتی که میتوانید ایجاد کنید، عادت تجلی بخشیدن به خود الهی درونتان است. آنگاه است که ماهیت و هویت حقیقی خود را نمایان خواهید کرد و در خود سکنی خواهید گزید.
در همین ابتدا از شما میخواهم که ذهنتان را باز کنید تا بتوانیم مفاهیم مورد نظر من در کتاب را قدم به قدم بسازیم. تمام این اطلاعات برای این است که شما با آن کاری بکنید – در غیر این صورت، فقط به درد بحث سر شام میخورد. اگر بتوانیم ذهن خود را به سوی واقعیت امور بگشایید و باورهای شرطی شدهی خود را (که در قالببندی واقعیت، به آنها عادت کردهاید) دور بیندازید، آنگاه نتایج تلاشتان را خواهید دید. این آرزوی من است برای شما.
فهرست کتاب
-
پیشگفتار…. ۱
-
مقدمه …. ۵
-
بخش اول….۱۱
-
دانش شما ….۱۱
-
فصل اول: شمای کوانتومی ….۱۲
-
فصل دوم: غلبه کردن بر محیط…. ۶۴
-
فصل سوم: غلبه بر بدن….۸۳
-
فصل چهارم: غلبه کردن بر زمان…. ۱۲۹
-
فصل پنجم: بقا در برابر آفرینندگی…. ۱۴۴
-
بخش دوم ….۱۷۴
-
مغز شما و مراقبه….۱۷۴
-
فصل ششم: سه مغز: از تفکر به عمل به بود….۱۷۵
-
فصل هفتم: شکاف….۲۰۹
-
فصل هشتم: مراقبه، توضیح عرفان و امواجی از آینده….۲۵۰
-
بخش سوم…. ۳۰۶
-
گام برداشتن به سمت تقدیر نو ….۳۰۶
-
فصل نهم: فرآیند مراقبه: مقدمه و آمادهسازی …. ۳۰۷
-
فصل دهم: درهای حالت آفرینندگی را باز کنید….۳۲۱
-
فصل یازدهم: عادت خود بودن را ریشه کن کنید …. ۳۳۴
-
فصل دوازدهم: خاطرهی خود قدیمتان را از هم باز کنید…. ۳۶۳
-
فصل سیزدهم: برای آیندهی جدیدتان ذهن جدیدی بیافرینید …. ۳۸۰
-
فصل چهاردهم: نشان دادن و شفاف بودن: زیستن واقعیت جدید ….۴