دستیابی به خواسته ها به روش بومیان هاوایی
یکی دیگر از کسانی که شاگر دکتر ایهالیاکالا بوده خانم مابل کتز هستند که این کتاب را بر اساس گفته های ایشان و روش هایشان نوشته و باید بگویم همان حرف هایی را میگوید که جو ویتل در کتاب های محدودیت صفر و در صفر گفته و از روش بومیان هاوایی که هواوپونوپونو نام دارد مردم را آگاه ساخته که این روش چیزی نیست به جز پذیرش مسئولیت هرچه که در زندگی مان هست و گفتن این عبارات رو به سوی خدا : متاسفم , لطفا مرا ببخش , دوستت دارم , متشکرم …
باید بگویم که خانم مابل علاوه بر کارهایی که در کتاب جو ویتل برا پاکسازی انرژی های منفی درونی مان گفته که مثل نور خورشید و یا بعضی میوه ها و بعضی کارها بوده از ابزار های پاکسازی ساده تری سخن میگوید که کمی عجیب میاید مثل گفتن کلید چراغ ! بدون تکرارش با زبان و در ذهن آن هم در وقت هایی است که نیاز داریم به طور ناگهانی جواب چیزی را پیدا کنیم و حس خوبی به ما دست دهد و یا راه حلی را برای مشکلی بیابیم و بعدی گفتن آبی یخی! در مشکلات جسمی و روحی و تکرارش در ذهن ما هست و بعد کاغذ مگس کش ! در وقت هایی که دچار استرس و حالت های ناگهانی و تهاجمی نسبت به کسی میشویم و یا در آستانه ی دعوا هستیم ! راستش هضم این حرف ها برای من یکی خیلی سخت هست که این کلمات بتوانند کاری کنند که باری از مشکلات بزرگ مان برداشته شود اما تا انجایی که من میدانم همان طور که ذهن ما تحلیل گر خوبیست و عاشق قضاوت و نتیجه گیری سریع هست امکانش هست که این کلمات و جملات هواوپونوپونو باعث فریب ذهن شوند و حداقل احساس آرامش نسبی را در خود حس کنیم , تا امتحانشان نکنم نمیتوانم بگویم نویسنده به سرش زده یا که نه ! هرچند من هواوپونوپونو را قبول دارم که شبیه همان شیوه ی اسغفار ما هست و اگر کمی درباره ی خود استغفار مطالعه کنیم به همین مفهوم ساده میرسیم که پذیرش مسئولیت های زندگی و طلب بخشش از سمت خالق یا نقطه ی صفر , انرژی و کمک های جالبی به انرژی درونی یک انسان و تغییر وضعیت در زمان حال خواهد کرد …
ذهن ناخودآگاه تمامی خاطرات ما را در خود ذخیره کرده است. اگر این خاطرات نهفته و در مخزنی مرتب شده باشند مشکلی پدید نمیآورند. ولی افرادی که در زندگی ما ظاهر میشوند، مشاهدهی برخی مکانها و بعضی موقعیتهای زندگی این خاطرات را بیدار میسازند. بدین ترتیب این خاطرات به افکار تبدیل میگردند و تجلی مییابند. به همین دلیل هم هست که این که بدانیم افراد برای این در زندگی ما حضور پیدا میکنند که موقعیت دیگری برایمان فراهم آورند بسیار مهم است. این موقعیت چیست؟ این که خودمان را صد در صد مسئول بدانیم و بگوییم: “متاسفم، لطفاً مرا به دلیل هر آنچه که در درونم جریان دارد و موجب ایجاد این شده است ببخش”. (هو اوپونو پونو)
آیا تاکنون توجه کردهاید که هر گاه مشکلی پدید میآید شما هم در آنجا هستید؟ اگر مشکل در درون شما نبود نمیتوانستید آن را در نظر آورید.مشکلات تنها بازپخش خاطرات هستند.اطلاعاتی هستند که بر روی نوار ذخیره شده اند. وقتی نوار شروع به چرخش مینماید فکر میکنیم که واقعی است. مشکلات تکرار میگردند چون با ظهورشان واکنش نشان میدهیم و به آنها میچسبیم. از آنجایی که نمیتوانیم به مشکل فکر نکنیم در تله گیر میافتیم. با وجود این که میتوانستیم دست از آنها بر داریم ولی مشکلات بیشتری را به سوی خود جذب مینماییم.
آیا تاکنون توجه کردهاید که هر گاه مشکلی بروز مینماید دچار وسوسهی فکری میشوید؟ هر گاه این دور باطل آغاز گردد از یاد میبریم که قادریم نوار را متوقف سازیم.
اکهارت تول در کتاب قدرت حال میگوید “ذهن هرگز نمیتواند راه حل را بیابد یا به خودش اجازه دهد که راه حل توسط شما پیدا شود چون خودش به صورت ذاتی بخشی از مشکل است”.
دربخشی از کتاب میخوانیم:
وقتی بزرگ میشدم راز بزرگی را پنهان مینمودم. هر چند که میدانستم که چگونه باید به آنچه که میخواهم برسم ولی”باور” هم داشتم که برای دستیابی به آن باید به سختی کار کرد و هر چیزی بهایی دارد که اغلب بسیار هم سنگین میباشد.
بعدها در زندگی به هر آنچه که کسی میتواند به لحاظ مادی و احساسی بخواهد رسیدم: خانه ی نوساز، خودروهای آخرین مدل، پول کافی برای مسافرت و خرید هر آنچه که میخواستم، شوهری دوست داشتنی و دو کودک سالم و زیبا. ولی نه تنها احساس خوشبختی نمیکردم بلکه خیلی هم خشمگین بودم.
روزی همین خشم و نفرت را در فرزند بزرگم جاناتان مشاهده نمودم. دیدن آن ضربه ی سنگینی برایم بود. واقعاً مرا از خواب بیدار کرد و باعث شد که به خودم بگویم: “مابل، باید کاری در این مورد انجام بدهی. نمیتوانی این طور ادامه بدهی. این روند باید متوقف شود.”
از همان لحظه جستجوی خود را آغاز کردم. اولین همایشی که در آن شرکت نمودم راجع به خشم بود. توسط دکتر بیل اجرا میشد و هنوز هم به خاطر آنچه که از او آموخته ام بسیار سپاسگزارم. بعدها یوگا و تجسم را از آنا فرا گرفتم و اینها موجب شدند که با قدرتی باورنکردنی، که در درون همه ی ما هست و به کمک آن میتوانیم هر چیزی را ایجاد یا به سوی خود جذب نماییم، دست پیدا کنم. بزرگترین تغییر هم وقتی در زندگیام اتفاق افتاد که دوستم میرتا یک کتاب متافیزیکی به من قرض داد. باور کردنی نبود! آن کتاب حقیقتاً مرا از خواب بیدار نمود…
